●
دیشب اگر کسی من را در راه می دید، آخرین حدسش می توانست این باشد که من دارم می روم سینمای تابستانی! دوتا ژاکت پوشیده بودم و بارانی و یک دستم هم چتر گرفته بودم. تازه وقتی رسیدم کلی کم آوردم چون خیلی ها پتو با خودشان آورده بودند!
این تابستان یکذره روسیاهی به ذغال نگذاشت ...!