●
باد مرا باز با خودش برده بود سمت جنوب.
بر که گشتم دوتا رد کوله پشتی روی شانه هایم بود و یک ماه آگوست با دنیایی کار جلوی پاهایم...
کمی هنوز گیج دره های پر عمقم. کمی در هوای خلوت و دورافتادگی.
هنوز در مه تاب می خورم. تیز و صخره ای سر می کشم بیرون و باز سفید وناپیدا می شوم.
هنوز سرم پر از سکوت است.
.