●
دارم میروم.
همین وقتها دو سال پیش راهی بودم به سمتی که آنوقتها خانه بود و دوست خوبی داشتم که می گفت خانه آنجاست که تو هر روز حادثه ای را در آن شروع می کنی و من که لجوجانه می گفتم خانه آنجاست که کتابهایت هست و قاب عکسهایت و خاطره هایت. شبها نمی خوابیدم و همه جا تصویر صدام بود در آن زیرزمین که اول بار پیدایش کرده بودند.
دو سال گذشته حالا و صدام در دادگاههای پیاپی محاکمه می شود من راهی همان سفرم و آن دوست در انتظار به دنیا آمدن کودکی در جایی دور و من مدتهاست ندیده امش که بپرسم خانه اش کجاست.
مانده ام که چقدر حادثه چقدر فاجعه چقدر تنهایی چقدر شروع و پایان در فاصله دو سال می گنجد... چقدر سکوت.
دم رفتن باز قصه گو شدم! ببخش.
کریسمس مبارک!
●
از میان ازدحام جمعیت وغرفه هایی که هر چیز ممکن را به تماشا و فروش گذاشته اند راهم را باز می کنم: آنجاست. با همان لبخند دوست داشتنی و یک کلاه قرمز روی موهای طلایی رنگش. قول داده بودم که می آیم و آمده ام. در فاصله معقول یک تماشاگر ولی می ایستم و نگاهش می کنم. با سرعت خاص خودش سوسیسهای برشته شده را لای نان می گذارد و یک لایه دستمال کاغذی. بعد مکث می کند و یک ورق کاغذ را هم ضمیمه میکند و می دهد به دست مردم و هر بار با یک اشاره سریع به پلاکارد بالای سرش و بعد به برگه کاغذ تکرار می کند: همه اطلاعات اینجا نوشته شده ولی اگر مایل باشید می توانید اطلاعات بیشتری بگیرید.
آنوقت اگر کسی به جای دور شدن و گاز زدن به سوسیس حین نگاه کردن به نوشته های پشت و روی کاغذ، توقف کند لابد دست از ریختن سس روی سوسیسهای آماده شده بر می دارد و با لبخند خسته و زیبایش می آید تا توضیح بدهد که پناهنده های اجتماعی برای نیازهای اولیه احتیاج به حمایت مالی و فرهنگی دارند و برپایی این غرفه حرکتی است هماهنگ که توسط نیروهای داوطلب به این منظور در بازارهای کریسمس سازماندهی شده و هرکسی در صورت تمایل می تواند ساعاتی از وقتش را به این حرکت داوطلبانه اختصاص دهد.
و در این سرمای فضای باز بازار کریسمس حکایت نابسامانیهای زندگانی مهاجران پناهنده تنداتند دور ساندویچهای سوسیس پیجیده می شود و با قدمهای کند آدمها در سرتاسر بازار غرقه در رنگ و نور پخش می شود، همانطور که موزیک کودک مسیح و بوی وانیل و بخار داغ گلو واین.
●
یک شمع برای من
یک شمع برای تو راز کوچک من
برای سرد و خاموش به دنیا آمدنت
نشستنت به پای سوختنهای شمع های اینهمه شبها
به خاطر خاطره هایی که بر گرده می کشد
یک شمع هم برای این یاد
برای آن روز دور تولد
اینبار هم نگفته بمان