●
زندگی اگر قمار بود، می شد از بازی رفت بیرون. دست کم برای یک دور یا بیشتر یا برای همیشه.
می شد یک جایی عقب نشست و گفت من نیستم!
می شد نباخت.
یک در کناری شاید می داشت که می شد از آن بیرون زد.
یا یک گوشه پنهان که در خلوتش می شد صورت گرگرفته ات را به سرمای شیشه بچسبانی و سر زدن خورشید را نگاه کنی و روزی که شروع می شود و پایانی برهرآنچه گذشته.
چقدر بارها آرزو کرده ام که کاش زندگی قمار بود
یک قمار سنگین
که می شد بازی اش نکرد.