●
یه تکه عکس دست گرفتی و در جستجوی زمان از دست رفته راه افتادی.
صاف سر تابستون، تو این ماه می که دیگه تنها چیزی که گل نداده فقط خود منم، وقتی که روزها بلندند و شبها تا بیان تنها بشن صبح از راه رسیده، وقتی بالاخره بازم میشه کنار میدان روی زمین نشست و وسط هیچ جمعی غریبه نبود.
حالا تو یاد زمان گذشته افتادی...
پائیز رو مگه ازت گرفته اند؟
صندلهایم را درمیاورم.
من باهات نمیام به روزهایی که این رودخانه نیست.
شاید با رگبار بعدی.